بهترین رهبران، احساسات را در محل کار به رسمیت می‌شناسند

نویسنده: Dina Denham Smith  کوچ اجرایی رهبران ارشد و تیم‌ها در شرکت‌های جهانی از جمله Adobe، Netflix، PwC، Dropbox و نویسنده‌ی اصلی کتاب پرفروش Emotionally Charged: How to Lead in the New World of Work”

سال انتشار: 2025

منبع: HBR

بهترین رهبران احساسات خود را پنهان نمی‌کنند یا احساسات دیگران را نادیده نمی‌گیرند. آن‌ها متوجه می‌شوند، نامگذاری می‌کنند، کنجکاو می‌شوند و آن‌ها را به رسمیت می‌شناسند و آن را طبیعی می‌دانند. هرچه بیشتر به احساسات بها دهید و آن‌ها را کشف کنید، سالم‌تر، مقاوم‌تر و مؤثرتر خواهید شد. روش‌های ساده‌ای وجود دارد که می‌توانید بلافاصله برای افزایش مهارت‌های عاطفی و رفاه و اثربخشی خود  از آن‌ها استفاده کنید. همچنین هرچه هوش مصنوعی وظایف فنی بیشتری را بر عهده بگیرد، توانایی شما در هدایت احساسات، شما را متمایز می‌کند. احساسات ضعف نیستند؛ آن‌ها قدرتمندترین مزیت رهبری شما هستند.

با وجود دهه‌ها تحقیق که ارزش آن‌ها را در محل کار اثبات می‌کند، احساسات همچنان یکی از کم‌ارزش‌ترین  و پرسوءتفاهم‌‌ترین منابع موجود برای رهبران هستند. بسیاری از رهبران هنوز معتقدند که احساسات حواس را از اجرا پرت می‌کنند، قضاوت را تحت الشعاع قرار می‌دهند یا مانع تصمیم‌گیری خوب می‌شوند. برخی دیگر معتقدند که به اصطلاح “احساسات منفی” به روابط آسیب می‌رساند، یا نشان دادن احساسات باعث می‌شود ضعیف یا غیرحرفه‌ای به نظر برسید.

اگرچه این افسانه‌ها و تصورات غلط ممکن است بی‌ضرر به نظر برسند، اما با تشویق سرکوب احساسات، اثربخشی رهبری و عملکرد تیمی را تضعیف می‌کنند و هزینه‌های شخصی و سازمانی قابل توجهی را به همراه دارند. با گذشت زمان، نادیده گرفتن و سرکوب احساسات می‌تواند منجر به فرسودگی شغلی، فرسایش سلامت روان و جسم، تضعیف روحیه، مانع کار تیمی و حتی تأثیر بر نتایج مالی شود.

در محیط کار تیمی و سرشار از احساسات امروزی، درک و مدیریت مؤثر احساسات در محل کار دیگر اختیاری نیست. احساسات در هر تعاملی نقش اساسی دارند. احساسات ما را در بعد انسانی‌مان به هم متصل می‌کنند، به عنوان ابزارهای قدرتمند ترغیب و نفوذ عمل می‌کنند و نشانه‌های حیاتی در مورد محیط ما ارائه می‌دهند. نادیده گرفتن آن‌ها فرصت‌های ارزشمندی را از بین می‌برد و اغلب می‌تواند منجر به مشکلات واقعی شود. و از آنجایی که هوش مصنوعی وظایف تحلیلی بیشتری را که زمانی متعلق به رهبران بود، به عهده می‌گیرد، هوش هیجانی همچنان یکی از معدود مهارت‌های منحصر به فرد انسانی است که تسلط بر آن مهارتی حیاتی برای رصد و پایش محیط کار پیچیده امروزی به‌شمار می‌آید.

با این حال، اکثر رهبران برای کار با احساسات آموزش ندیده‌اند و باعث می‌شوند که قلمرو عاطفی، ناخوشایند، پرخطر یا “خارج از محدوده” به نظر برسد. در حالی که برنامه‌های فراوانی برای کمک به رهبران در توسعه هوش هیجانی وجود دارد، بسیاری از آن‌ها خیلی جلوتر می‌روند. آن‌ها اغلب بر رفتارهای کاربردی تمرکز می‌کنند و به رهبران می‌آموزند که چگونه همدلی نشان دهند یا در تعارضات غلبه کنند. با این حال، هوش هیجانی واقعی در مورد اقدامات از پیش تعیین‌شده نیست. بلکه بر اساس تشخیص، کاوش و استفاده استراتژیک از داده‌های عاطفی ساخته شده است.

در در ادامه چهار تمرین ساده را که از طریق آن‌ها می‌توانید بلافاصله برای افزایش مهارت‌های عاطفی و رفاه و اثربخشی خود از آن‌ها استفاده کنید را معرفی می‌نیم.

توجه

توجه به احساسات اولین قدم برای دسترسی و بهره‌برداری از داده‌های ارزشمندی است که در اختیار دارند. با توجه به نشانه‌های ظریفی که از قبل وجود دارند اما اغلب نادیده گرفته می‌شوند، شروع کنید.

احساسات اغلب قبل از اینکه آن‌ها را آگاهانه ثبت کنیم، در بدن، رفتارها و انرژی ما ظاهر می‌شوند. هنگام گذر از روز کاری خود، به احساسات فیزیکی بدن خود توجه کنید. به عنوان مثال، اگر متوجه شدید که فکتان قفل شده، قلبتان تند می‌زند یا شانه‌هایتان سفت شده است، همه اینها می‌توانند نشانه‌های اولیه استرس، اضطراب یا عصبانیت باشند. همچنین، به رفتارهای خود توجه کنید: آیا بیش از حد معمول صحبت می‌کنید یا کناره‌گیری می‌کنید؟ در کار غرق می‌شوید یا کارها را به تعویق می‌اندازید؟ پاسخ‌های شما می‌تواند به احساسات اساسی اشاره کند. در نهایت، انرژی خود را پیگیری کنید. اگر احساس افت ناگهانی یا افزایش غیرمنتظره‌ای در احساسات خود دارید، احتمالاً احساسی در زیر سطح وجود دارد.

همانطور که ما «نشانه‌هایی» داریم که می‌توانیم یاد بگیریم به آن‌ها توجه کنیم و آن‌ها را بخوانیم، افراد دیگر نیز دائماً نشانه‌هایی از احساسات خود ارائه می‌دهند. حالت چهره، لحن صدا، زبان بدن و رفتار، همگی داده‌های احساسی را که می‌توانید مشاهده کنید، منتقل می‌کنند.

به زبان بدن توجه کنید. بدن ما اغلب آنچه را که افراد با صدای بلند نمی‌گویند، نشان می‌دهد. آیا همکار شما به جلو خم می‌شود یا عقب می‌کشد؟ تماس چشمی برقرار می‌کند یا از آن اجتناب می‌کند؟ مراقب هرگونه تناقض باشید. اگر همکارتان با لحنی بی‌روح یا لبخندی اجباری بگوید «همه چیز خوب است»، آن عدم تطابق بین کلمات و حالت چهره او نشانه‌ای از «خوب نبودن» اوست. احساسات همچنین در تغییراتی از رفتار اولیه فرد ظاهر می‌شوند. به عنوان مثال، اگر یک عضو تیم که معمولاً درگیر است ناگهان ساکت شود، ارزش توجه دارد. این تغییرات دقیقاً به شما نمی‌گویند که چه احساسی دارند، اما نشان می‌دهند که وقت آن است که کنجکاو شوید.

نام‌گذاری

مفاهیم احساسی ذاتی نیستند. آن‌ها از طریق اجتماعی شدن، آموزش و فرهنگ آموخته می‌شوند. تقویت توانایی شما در شناسایی و بیان احساسات پیچیده با افزایش تعداد کلمات احساسی که می‌دانید آغاز می‌شود.

مجموعه واژگان احساسی غنی‌تر به شما این امکان را می‌دهد که احساسات خود را دقیق‌تر توصیف کنید، که این امر خودآگاهی را افزایش می‌دهد و به شما کمک می‌کند تا به‌طور مؤثرتری پاسخ دهید. برچسب‌گذاری دقیق‌تر احساساتتان همچنین می‌تواند به شما در کاهش پریشانی و واکنش‌پذیری، بهبود تصمیم‌گیری، مدیریت مؤثرتر تعاملات استرس‌زا و افزایش توانایی شما در خواندن و بیان احساسات کمک کند.

برای ساختن واژگان خود، به برچسب‌های مبهمی مانند “عصبانی، غمگین یا خوشحال” اکتفا نکنید. در عوض، به دنبال کلمات خاص‌تری برای توصیف احساسات خود باشید. برای مثال اگر ناراحت هستید، سعی کنید آن را دقیقاً مشخص کنید: آیا ناامید، رنجیده یا تحریک شده‌اید؟ اگر احساس خوبی دارید، از خود بپرسید: آیا این شادی، آسودگی، اعتماد به نفس یا هر احساس دیگری است؟ این دقت اضافی، وضوح عاطفی ایجاد می‌کند. چرخه‌های احساسات، لیست‌ها و برنامه‌های ردیابی خلق و خو به طور گسترده در دسترس هستند و می‌توانند ابزارهای مفیدی برای گسترش دامنه شما باشند.

در مکالمه، یک لایه عمیق‌تر از سطح بروید. به جای اینکه در حد معمول بپرسید “حالت چطور است؟”  و با پاسخ متوقف شوید، “خوبم”، سوالاتی بپرسید که فرد را به ارائه نکات ظریف‌تر دعوت کند. مثلاً می‌توانید بگویید: “«منظورت از خوب کدام نوعِ خوب است؟ خوبِ آرام و راضی یا خوبِ در حال جمع‌وجور کردن خودت؟»”.  این اشاره‌ها و محرک‌های کوچک برای مشخص کردن موضوع، ارتباط را عمیق‌تر می‌‌کند و بینش مفید نسبت به طرف مقابل به شما می‌دهد.

نیاز

بسیاری از ما با شنیدن پیام‌هایی مانند “دختر بزرگ گریه نمی‌کند”، “مرد باش” یا “اینقدر حساس نباش” بزرگ شدیم. با گذشت زمان، یاد گرفتیم که با احساسات خاصی به عنوان نقاط ضعف رفتار کنیم و آن‌ها را کنار بگذاریم. اما احساسات خوب یا بد نیستند. بلکه، آن‌ها داده‌هایی هستند که بینش‌های ارزشمندی را در اختیار ما قرار می‌دهند و سرنخ‌هایی در مورد نیازها، ارزش‌ها، مرزها و اطرافیانمان به ما می‌دهند.

تحقیقات نشان می‌دهد که مفید دانستن احساسات، احتمال توجه ما به آن‌ها را افزایش می‌دهد و رفاه و توانایی ما را در مدیریت آن‌ها در خود و دیگران افزایش می‌دهد. توجه و تأیید احساسات دیگران، در ایجاد امنیت روانی، تقویت اعتماد و حل بهتر مسائل کمک می‌کند. منطق به ما کمک می‌کند فکر کنیم، اما احساسات، ارتباط، انگیزه و عمل را هدایت می‌کنند.

برای آشکار کردن گنجینه اطلاعاتی که احساسات شما ارائه می‌دهند، موارد زیر را انجام دهید.

 پس از اینکه متوجه احساسات خود شدید و آن‌ها را نامگذاری کردید، تأمل کنید و از خود بپرسید: این احساس سعی دارد چه پیامی را به من ارسال کند؟ چه چیزی را در مورد آنچه برای من، نیازهای من یا ارزش‌های من مهم است، آشکار می‌کند؟

همین کنجکاوی را نسبت به تجربیات و احساسات دیگران نیز داشته باشید. اگر کسی در تیم شما کمی گوشه‌گیر یا “غیرفعال” به نظر می‌رسد، در برابر تمایل به نادیده گرفتن آن یا فرضیه‌سازی مقاومت کنید. در عوض، یک سؤال ملایم و باز مانند این بپرسید: “متوجه شده‌ام که اخیراً به اندازه گذشته در جلسات تیمی شرکت نکرده‌اید. چه احساسی در مورد مسائل داشته‌اید؟” این پرسش ساده، نشان دهنده‌ی توجه است و می‌تواند بینش‌هایی را آشکار کند که در غیر این صورت ممکن است پنهان بمانند.

احساسات پیام‌رسان هستند. وقتی در مورد آن‌ها تحقیق می‌کنید، می‌توانید بینش‌های جدیدی را کشف کنید که هم نتایج و هم روابط شما را بهبود ببخشد.

به رسمیت شناختن

رهبرانی که ابراز احساسات – چه مثبت و چه دشوار – را طبیعی می‌‌دانند و آن را به رسمیت می‌شناسند، به ایجاد تیم‌هایی خلاق‌تر، مؤثرتر در حل مشکلات و انعطاف‌پذیری بیشتر کمک می‌کنند. وقتی صداقت عاطفی را به شیوه‌ای منطقی و عمدی الگو قرار می‌دهید، نشان دهنده‌ی امنیت و ایجاد اعتماد است.

این به معنای آشکار کردن درونیات و مسائل روانی خودتان نیست. در واقع، بیش از حد به اشتراک گذاشتن احساسات می‌تواند اعتبار شما را تضعیف کند و تیم شما را بی‌ثبات کند. هدف این است که کمی انسانیت نشان دهید و نشان دهید که داشتن طیف کاملی از احساسات طبیعی و مجاز است.

راه‌های کوچکی برای انجام این کار وجود دارد. در مواقع بحرانی، می‌توانید بگویید: “می‌دانم اوضاع آشفته است. من هم احساس استرس می‌کنم  اما ما با هم از آن عبور خواهیم کرد.” اذعان به یک “احساس منفی” مشترک می‌تواند به ایجاد آرامش کمک کند و به تیم شما نشان دهد که با آن‌ها در این شرایط هستید. در جلسات تک نفره یا تیمی، سوالاتی بپرسید که افراد را به تأمل در مورد وضعیت ذهنی خود ترغیب کند، مانند: «چه چیزی شما را خوشحال می‌کند و چه چیزی شما را ناراحت می‌کند؟» همچنین می‌توانید چالشی را که در زندگی یا حرفه خود با آن روبرو بوده‌اید به اشتراک بگذارید تا نشان دهید که شما نیز از پس سختی‌ها برآمده‌اید.

وقتی افراد در بیان واقعیت احساس امنیت می‌کنند، به سلامت، عملکرد تیمی و فرهنگی که سعی در ساختن آن دارید، کمک می‌کند.

بهترین رهبران احساسات خود را پنهان نمی‌کنند یا از احساسات دیگران چشم‌پوشی نمی‌کنند. آن‌ها به احساسات توجه می‌کنند، نام می‌برند، کنجکاو می‌شوند و آن‌ها را به رسمیت می‌شناسند. هرچه بیشتر به احساسات بها دهید و آن‌ها را بررسی کنید، سالم‌تر، مقاوم‌تر و مؤثرتر خواهید شد. همچنین هرچه هوش مصنوعی وظایف فنی بیشتری را بر عهده بگیرد، توانایی شما در هدایت احساسات، شما را از دیگران متمایز می‌کند. احساسات نقطه ضعف نیستند؛ آن‌ها قدرتمندترین مزیت رهبری شما هستند.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

رتبه بندی :
امتیاز 5 از 5

مطالب مرتبط

مشاوره ثبت نام
پیام در واتس آپ