مدیریت تعارض چیست و چه تأثیری در بهره‌وری کسب و کار دارد؟

مدیریت تعارض یکی از مهارت‌های کلیدی در افزایش و بهبود بهره‌وری کسب و کار است. تعارض‌ها در محیط کار اجتناب‌ناپذیرند و به دلایل مختلفی از جمله تفاوت‌های شخصیتی، اختلافات در اهداف، و کمبود منابع ایجاد می‌شوند. اگرچه تعارض‌ها می‌توانند چالش‌برانگیز باشند، اما مدیریت مؤثر آنها می‌تواند به بهبود ارتباطات، افزایش خلاقیت و تقویت همکاری در سازمان منجر شود.

 برخی از تعارض‌ها می‌توانند مخرب باشند، در حالی که برخی دیگر، اگر به درستی مدیریت شوند، می‌توانند به بهبود عملکرد سازمان و رشد خلاقیت منجر شوند.

مدیریت تعارض به عنوان یک مهارت کلیدی، تأثیر قابل توجهی بر بهره‌وری کسب و کار دارد و می‌تواند فضایی مثبت و سازنده برای همکاری ایجاد کند. در این مقاله، ابتدا مفهوم تعارض و مدیریت آن را بررسی کرده و سپس به استراتژی‌های حل تعارض، دلایل شکل‌گیری تعارض و رویکردهای مختلف مدیریت تعارض خواهیم پرداخت. همچنین، نقش کوچینگ در مدیریت تعارض را مورد بحث قرار داده و در نهایت تأثیر این مدیریت بر بهره‌وری کسب و کار را تحلیل خواهیم کرد.

تعارض

تعارض به حالتی اطلاق می‌شود که دو یا چند فرد یا گروه در مورد یک موضوع خاص دارای اختلاف نظر یا تضاد منافع باشند. این اختلافات ممکن است ناشی از تفاوت‌های فرهنگی، ارزش‌ها، نیازها یا اهداف باشد. تعارض‌ها می‌توانند درون‌فردی، بین‌فردی، درون‌گروهی و بین‌گروهی باشند و در صورت عدم مدیریت صحیح، ممکن است به کاهش بهره‌وری و افزایش تنش در سازمان منجر شوند.

تعارض در سازمان

تعارض سازمانی به انواع اختلافات و کشمکش‌هایی اشاره دارد که درون یک سازمان به دلیل تفاوت در اهداف، اولویت‌ها یا سبک‌های مدیریتی به وجود می‌آیند. این تعارض‌ها می‌توانند بین مدیران و کارکنان، میان اعضای تیم‌ها و حتی بین بخش‌های مختلف سازمان رخ دهند. در اینجا دو نوع دسته‌بندی در خصوص تعارض ارایه می‌دهیم در مدل اول به دو دسته کارکردی و غیرکارکردی و نوع دوم وظیفه‌ای و رابطه‌ای تقسیم می‌شود.

تعارض کارکردی:  نوعی تعارض که باعث بهبود عملکرد، افزایش نوآوری و توسعه راه‌حل‌های جدید می‌شود.

تعارض غیرکارکردی:  تعارضی که منجر به کاهش بهره‌وری، افزایش استرس و ایجاد جو منفی در محیط کار می‌شود.

در مدل دیگر انواع تعارض به صورت ذیل است:

تعارض‌های وظیفه‌ای: تعارض‌های وظیفه‌ای مربوط به اختلاف نظرها در مورد وظایف و محتوای کار هستند،

تعارض‌های رابطه‌ای:  تعارض‌های رابطه‌ای به اختلافات شخصی بین افراد اشاره دارند.

تحقیقات نشان می‌دهد که مدیریت صحیح تعارض‌های وظیفه‌ای می‌تواند به بهبود تصمیم‌گیری و نوآوری منجر شود، اما تعارض‌های رابطه‌ای معمولاً تأثیر منفی بر عملکرد دارند.

مدیریت تعارض چیست؟

مدیریت تعارض فرآیندی است که در آن سازمان‌ها از روش‌ها و استراتژی‌های مختلف برای شناسایی، حل و کاهش تأثیرات منفی تعارض استفاده می‌کنند. این مدیریت شامل مهارت‌های مذاکره، حل مسئله، برقراری ارتباط مؤثر و توانایی تفکر خلاقانه در مواجهه با مشکلات است. اگر تعارض‌ها به درستی مدیریت شوند، می‌توانند به عاملی برای رشد کسب و کار و بهبود تعاملات کارکنان تبدیل شوند.

علل تعارض

علل تعارض طبق مدل کاتز 

کاتز یک طبقه‌بندی ارائه کرد که منابع اصلی تعارض را به سه دسته متمایز تقسیم می‌کند: 

تعارض اقتصادی:

شامل تلاش برای به دست آوردن منابع محدود از طریق برنامه‌های رقابتی است. هر طرف درگیر در مذاکره به دنبال بهینه‌سازی نتایج خود است و رفتار و احساسات هر طرف به سمت حداکثر کردن منافع خود جهت‌گیری شده است. یکی از منابع اصلی تعارض بین اتحادیه‌ها و مدیریت اغلب ناشی از اهداف ناسازگار در مورد تخصیص منابع اقتصادی است. 

تعارض ارزشی:

 به وضعیت ناسازگاری بین شیوه‌های مختلف زندگی، ایدئولوژی‌ها و انتخاب‌ها، ارزش‌ها و رفتارهایی اشاره دارد که افراد به آن‌ها اهمیت می‌دهند. اغلب یک بعد اخلاقی عمیق در جنگ‌های بین‌المللی مانند جنگ سرد وجود دارد، که هر طرف بر درستی، قوم‌مداری و برتری ساختارهای اقتصادی و سیاسی خود اصرار دارد. 

تعارض قدرت:

:به عنوان نتیجه تلاش یک طرف برای اعمال و حفظ نفوذ خود بر طرف دیگر و همچنین بر یک چارچوب اجتماعی گسترده‌تر ظهور می‌کند. این مفهوم که یک طرف قدرت بیشتری نشان دهد در حالی که همزمان باعث تضعیف طرف دیگر نشود، غیرعملی است، به ویژه زمانی که تأثیر مستقیم آن‌ها بر یکدیگر را در نظر بگیریم. در نتیجه، یک تعارض برای تسلط ظهور می‌کند که معمولاً منجر به پیروزی یک طرف و شکست طرف دیگر یا در حالت دیگر، به بن‌بستی می‌شود که با وضعیت مداوم تنش مشخص می‌شود.

تعارضات قدرت می‌توانند در زمینه‌های مختلفی مانند بین‌فردی، بین‌گروهی یا بین‌المللی ظاهر شوند، زمانی که یک یا هر دو طرف یک استراتژی مبتنی بر قدرت را در تعاملات خود انتخاب می‌کنند. قدرت یک عامل مهم در همه تعارضات است، زیرا طرف‌های درگیر می‌خواهند کنترل یکدیگر را در دست بگیرند

هفت منبع تعارض کاپوزولی

کاپوزولی هفت منبع متمایز تعارض را شناسایی کرد: 

۱. حضور اعضای تیم با پیشینه‌های فرهنگی مختلف که به وجود ارزش‌های متنوع در تیم‌های کاری کمک می‌کند. 

۲. اعضای تیم ذهنیت‌های متفاوتی دارند که منجر به اهداف متفاوت می‌شود. 

۳. اعضای تیم خواسته‌های برآورده نشده متفاوتی دارند که منجر به افزایش احساس ناامیدی و تشدید تعارضات می‌شود. 

۴. عدم برآورده شدن انتظارات مختلف بین اعضای تیم منجر به تعارض می‌شود. 

۵. اعضای تیم دیدگاه‌های متفاوتی دارند که منجر به تفسیرهای متفاوت از اطلاعات یکسان می‌شود. 

۶. وجود منابع محدود اغلب منجر به افزایش تعارض می‌شود. 

دلایل تعارض
منابع تعارض هفت گانه کاپوزولی

ارتباط ناکارآمد به عنوان منبع تعارض

فیشر (۲۰۰۰) شناسایی می‌کند که ارتباط ناکارآمد به تعارضات کمک می‌کند، زیرا سوءتفاهم و اشتباهات ارتباطی می‌توانند ایجاد شوند. عواملی مانند خودمحوری، ادراک انتخابی، سوگیری‌های احساسی و پیش‌داوری‌ها بر تفسیرهای فردی تأثیر می‌گذارند. ارتباط ناکارآمد منجر به سردرگمی، پریشانی احساسی و رنجش می‌شود و پویایی‌های تعارض را تداوم می‌بخشد. صرف نظر از عوامل عینی یا مسائل ارتباطی، اختلافات به عنوان رویدادهای مهم توسط طرفین درگیر دیده می‌شوند. 

دیگر دلایل شکل‌گیری تعارض در سازمان‌ها

علاوه بر موارد ذیکر شده عوامل متعدد دیگری می‌توانند منجر به بروز تعارض در سازمان شوند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

  • اختلاف در اهداف و منافع: کارکنان و مدیران ممکن است اهداف متفاوتی داشته باشند که باعث تضاد منافع شود.
  • تفاوت‌های شخصیتی: افراد دارای ویژگی‌های رفتاری و دیدگاه‌های متفاوتی هستند که می‌تواند به سوءتفاهم و تعارض منجر شود.
  • عدم ارتباط مؤثر: نقص در ارتباطات سازمانی، برداشت‌های نادرست و سوءتفاهم‌ها را افزایش می‌دهد.
  • منابع محدود: رقابت بر سر منابعی مانند بودجه، تجهیزات یا نیروی انسانی می‌تواند تعارض ایجاد کند.
  • سبک‌های مدیریتی مختلف: تفاوت در روش‌های مدیریت و تصمیم‌گیری می‌تواند باعث نارضایتی کارکنان شود.

نظریه‌های حل تعارض

در طول زمان، نظریه‌های مختلفی برای حل تعارض ظهور کرده‌اند که هر کدام دیدگاه‌ها و رویکردهای متمایزی برای مدیریت و کاهش تعارضات در چارچوب محیط‌های شرکتی ارائه می‌دهند. محیط کسب‌وکار امروزی می‌تواند از چندین چارچوب نظری بهره‌مند شود، مانند مذاکره مشارکتی، راه‌حل‌های مبتنی بر علایق، مداخلات شخص ثالث و درک فرهنگی.

 این نظریه‌ها رویکردهای انعطاف‌پذیری را برای رسیدگی به مسائل متمایز در محیط شرکتی امروزی ارائه می‌دهند. با پذیرش این چارچوب‌های نظری و ادغام آن‌ها در استراتژی‌های عملیاتی سازمان‌ها، کسب‌وکارها می‌توانند روابط بین‌فردی مطلوبی را پرورش دهند، همکاری‌ها را تقویت کنند و در نهایت به سطوح بالاتری از اثربخشی دست یابند. 

ابزار حل تعارض توماس کلیمن (TKI)

این ابزار استراتژی‌های حل تعارض را به پنج حالت متمایز تقسیم می‌کند: رقابتی، مشارکتی، مصالحه‌ای، اجتنابی و سازگارانه. این چارچوب نظری اهمیت قابل توجهی به انتخاب دقیق یک استراتژی مناسب حل تعارض می‌دهد و توجه ویژه‌ای به شرایط خاص و نتایج مطلوب دارد. این مدل کمک می‌کند تا سازمان‌ها روش‌های ترجیحی خود را برای مدیریت تعارض ارزیابی کنند و آن‌ها را برای رسیدگی مؤثر به تعارضات در سازمان‌های شرکتی تطبیق دهند.

نظریه مذاکره یکپارچه

نظریه مذاکره یکپارچه، که به عنوان مذاکره مشارکتی نیز شناخته می‌شود، بر ایجاد ارزشی متمرکز است که برای همه طرف‌های درگیر در یک تعارض مفید باشد. به جای دیدن مذاکرات به عنوان یک بازی با مجموع صفر، این نظریه از این ایده حمایت می‌کند که شرکت‌کنندگان باید علایق مشترک را کشف کنند و برای توسعه راه‌حل‌های جدیدی که به طور مؤثر نیازهای همه طرف‌های علاقه‌مند را برآورده می‌کنند، همکاری کنند. مذاکره یکپارچه رویکردی است که ارتباطات باز، گوش‌دادن فعال و حل مسئله را به عنوان ابزارهایی برای تقویت روابط بلندمدت و حداکثر کردن نتایج سازمانی در اولویت قرار می‌دهد.

نظریه حل تعارض مبتنی بر علایق

این مدل که توسط راجر فیشر و ویلیام اوری ارائه شده است، بر جداسازی افراد از موضوع مورد بحث تأکید می‌کند و توجه را به علایق اساسی به جای دیدگاه‌های خاص معطوف می‌کند. این مدل ایجاد طیفی از راه‌حل‌های احتمالی را ترویج می‌کند که احتمالاً مورد علاقه و نگرانی طرف‌های درگیر در تعارض قرار می‌گیرند، با هدف دستیابی به توافقات متقابل سودمند. سازمان‌های تجاری می‌توانند با شناسایی زمینه‌های مشترک و ارائه راه‌حل‌های جایگزین، حل اختلافات را بهبود بخشند و روابط را حفظ کنند.

نظریه میانجی و مداخلات شخص ثالث برای حل تعارض

میانجی‌گری شامل مشارکت یک واسطه بی‌طرف برای تسهیل تبادل اطلاعات و فرآیند مذاکره بین طرف‌های درگیر در تعارض است. میانجی‌گری‌ها فرآیندی را تسهیل می‌کنند که در آن طرف‌ها علایق خود را بررسی می‌کنند، طیفی از راه‌حل‌های بالقوه را ایجاد می‌کنند و به طور مشترک برای دستیابی به یک راه‌حل توافقی تلاش می‌کنند. اهمیت توانمندسازی شرکت‌کنندگان برای مسئولیت‌پذیری در قبال راه‌حل، حفظ محرمانگی و ایجاد یک محیط همکاری در نظریه میانجی‌گری تأکید شده است.

نظریه تبدیل تعارض

این مدل فراتر از حل اختلافات می‌رود و به بررسی عوامل اساسی که باعث ایجاد تعارض می‌شوند می‌پردازد و تغییرات سازنده را در افراد و نهادها ترویج می‌کند. این دیدگاه تأکید دارد که تعارض‌ها، در صورت مدیریت مؤثر، می‌توانند به رشد و نوآوری منجر شوند. سازمان‌های تجاری می‌توانند از استراتژی‌های تبدیل تعارض با ایجاد بسترهایی برای گفتگوهای سازنده، ترویج محیطی که درک دیدگاه‌های متنوع را تسهیل می‌کند، و اجرای تغییراتی که به ریشه‌های تعارض می‌پردازند، استفاده کنند

هوش فرهنگی و حل تعارضات بین‌فرهنگی 

پدیده جهانی شدن باعث افزایش اهمیت تعارضات بین‌فرهنگی در سازمانهای تجاری شده است. نظریه هوش فرهنگی بر درک و شناسایی تفاوت‌های فرهنگی به عنوان راهی برای کاهش تعارضات تأکید دارد. این نظریه نشان می‌دهد که درک تفاوت‌های فرهنگی و تطبیق رفتارها با توجه به این تفاوت‌ها می‌تواند به کاهش تنش‌ها و بهبود همکاری در محیط‌های کاری چندفرهنگی کمک کند.

استراتژی‌های حل تعارض

برای مدیریت و حل تعارض در سازمان، استراتژی‌های مختلفی پیشنهاد شده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

اجتناب (Avoiding)

اجتناب در موقعیت‌هایی مناسب است که هم هدف و هم رابطه اهمیت کمی دارند.

این وضعیت‌ها در محیط کار کمتر رخ می‌دهند، اما در زندگی روزمره ممکن است اتفاق بیفتند. مثلاً تصور کنید در یک اتوبوس عمومی نشسته‌اید و مسافری کنار شما با صدای بلند موسیقی پخش می‌کند. چون احتمالاً دیگر او را نخواهید دید و هدف شما از یک سفر آرام چندان حیاتی نیست، نادیده گرفتن و اجتناب از درگیری گزینه‌ی مناسبی است.

اما در محیط کار، که معمولاً هم اهداف و هم روابط اهمیت دارند، اجتناب می‌تواند مضر باشد.

نکته: در برخی شرایط، اجتناب لازم است، اما در محیط کار به‌ندرت به‌عنوان یک راه‌حل مؤثر عمل می‌کند.

رقابت (Competing)

استراتژی رقابت زمانی مفید است که هدف شما اهمیت بالایی دارد اما رابطه برای شما مهم نیست. این سبک دارای قاطعیت بالا و همکاری پایین است.

مثال: در یک بحران، مثلاً وقتی فردی بیهوش شده و اطرافیان در مورد اقدامات لازم بحث می‌کنند، اگر شما تصمیم‌گیری کنید و به‌سرعت اقدام نمایید، می‌تواند به نجات جان فرد کمک کند.

همچنین در مواقعی که باید از خودتان دفاع کنید یا در شرایطی که احساس ناامنی می‌کنید، رقابت ممکن است ضروری باشد. اما اگر در روابط مهم (مثلاً با همکاران) از این روش استفاده کنید، ممکن است اعتماد، همکاری و خلاقیت را مختل کند.

 تطبیق‌پذیری (Accommodating)

در این روش، شما نیازهای طرف مقابل را بر نیازهای خود ترجیح می‌دهید. این استراتژی زمانی مفید است که رابطه برای شما مهم‌تر از هدفتان باشد.

مثال: در جلسه‌ای ایده‌ای را مطرح می‌کنید، اما همکارتان معتقد است که این ایده به ضرر پروژه است. شما می‌توانید از پیشنهاد خود صرف‌نظر کنید تا از تنش جلوگیری شود.

اگرچه این روش در برخی مواقع مفید است، اما اگر تنها برای جلوگیری از تعارض از آن استفاده کنید، ممکن است فرصت‌های نوآوری را از بین ببرد.

نکته برای مدیران: اگر کارکنان شما اغلب از این روش استفاده می‌کنند، فضایی ایجاد کنید که بحث‌های سالم و انتقادی را تشویق کند.

مصالحه (Compromising)

در این استراتژی، شما و طرف مقابل از بخشی از خواسته‌های خود صرف‌نظر می‌کنید تا به یک توافق مشترک برسید. به این دلیل به آن استراتژی «باخت-باخت» گفته می‌شود، زیرا هیچ‌یک از طرفین به‌طور کامل به هدف خود نمی‌رسند.

مثال: شما و همکارتان هر دو علاقه‌مند به رهبری یک پروژه هستید. می‌توانید با تقسیم مسئولیت یا نوبتی کردن رهبری به یک توافق برسید.

مصالحه به تفکر کلان و انعطاف‌پذیری نیاز دارد و نشان می‌دهد که هر دو طرف رابطه را ارزشمند می‌دانند.

همکاری (Collaborating)

در این روش، هم هدف شما و هم رابطه اهمیت بالایی دارند. هدف این استراتژی یافتن راه‌حلی است که برای هر دو طرف سودمند باشد. این روش به‌عنوان یک استراتژی «برد-برد» شناخته می‌شود.

مثال: یکی از کارکنان شما عملکرد ضعیفی دارد و این مسئله بر کل تیم تأثیر منفی می‌گذارد. درعین‌حال، شما می‌خواهید رابطه مثبتی را با او حفظ کنید. با همکاری می‌توانید علت مشکل را شناسایی کرده و راه‌حلی پیدا کنید که هم برای او و هم برای شرکت مفید باشد.

نقش کوچینگ در مدیریت تعارض

کوچینگ به عنوان یک ابزار مؤثر در مدیریت تعارض شناخته می‌شود. کوچینگ می‌تواند به افراد کمک کند تا مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود بخشند، دیدگاه‌های مختلف را درک کنند، و راه‌حل‌های خلاقانه برای حل تعارضات پیدا کنند. کوچینگ همچنین می‌تواند به کارکنان کمک کند تا مسئولیت‌پذیری بیشتری در قبال تعارضات داشته باشند و به جای اجتناب از تعارض، به دنبال راه‌حل‌های سازنده باشند.

بر اساس مقاله‌ای در وب‌سایت Mediate.com، کوچینگ می‌تواند به افراد کمک کند تا درک بهتری از تعارضات داشته باشند و راه‌حل‌هایی پیدا کنند که برای همه طرف‌ها مفید باشد. کوچینگ همچنین می‌تواند به مدیران کمک کند تا مهارت‌های رهبری خود را بهبود بخشند و محیط کاری مثبت‌تری ایجاد کنند.

برخی از تأثیرات مثبت کوچینگ در مدیریت تعارض عبارتند از:

  • افزایش هوش هیجانی کارکنان برای کنترل احساسات در شرایط پرتنش.
  • بهبود گوش دادن فعال و درک بهتر نقطه نظرات دیگران.
  • ایجاد فرهنگ بازخورد سازنده در سازمان.
  • توانمندسازی کارکنان برای حل مشکلات به جای اتکا به مدیران.

در مقاله‌ای تحت عنوان “انواع کوچینگ سازمانی: ۸ نوع مختلف کوچینگ سازمانی” به کوچینگ تعارض به عنوان یکی از انواع کوچینگ پرداخته‌ایم و ویژگی‌ها و مزایای آن را بررسی کرده‌ایم.

تأثیر مدیریت تعارض بر بهره‌وری کسب و کار

مدیریت مؤثر تعارضات می‌تواند تأثیر قابل توجهی بر بهره‌وری کسب و کار داشته باشد. سازمان‌هایی که تعارضات را به درستی مدیریت می‌کنند، معمولاً محیط کاری سالم‌تری دارند که در آن کارکنان احساس امنیت و ارزشمندی می‌کنند. این موضوع می‌تواند به افزایش مشارکت کارکنان، بهبود عملکرد و در نهایت افزایش بهره‌وری کسب و کار منجر شود.

بر اساس مطالعات انجام‌شده، سازمان‌هایی که از استراتژی‌های حل تعارض استفاده می‌کنند، معمولاً عملکرد بهتری دارند. این استراتژی‌ها شامل گوش دادن فعال، شناسایی علل ریشه‌ای تعارض، و یافتن راه‌حل‌های مبتنی بر منافع مشترک است. به عنوان مثال، استفاده از تکنیک‌های مذاکره مبتنی بر منافع (Interest-Based Negotiation) می‌تواند به طرفین کمک کند تا به راه‌حل‌های پایدار و رضایت‌بخش دست یابند

برخی از مهم‌ترین تأثیرات مثبت مدیریت تعارض بر بهره‌وری عبارتند از:

  • کاهش استرس و افزایش رضایت شغلی کارکنان.
  • بهبود روابط کاری و افزایش تعامل بین تیم‌ها.
  • افزایش انگیزه و تعهد کارکنان نسبت به سازمان.
  • بهبود تصمیم‌گیری و حل مسئله از طریق ارتقای تفکر انتقادی.

نتیجه‌گیری

مدیریت تعارض یکی از مهارت‌های اساسی برای افزایش بهره‌وری کسب و کار است. تعارض، اگر به درستی مدیریت شود، می‌تواند عاملی برای رشد و توسعه سازمانی باشد. سازمان‌ها باید از استراتژی‌های مناسب برای مدیریت تعارض استفاده کنند و با به‌کارگیری کوچینگ، مهارت‌های ارتباطی و حل مسئله کارکنان را ارتقا دهند. در نهایت، رویکردی که به تعارض به عنوان یک فرصت برای پیشرفت نگاه کند، می‌تواند فرهنگ سازمانی را بهبود بخشیده و محیطی مثبت و کارآمد ایجاد کند.

.

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

رتبه بندی :
5/5

مطالب مرتبط